تو اونو انتخاب کردی...؟ part 5

ات ویو:
به مکالمه کوک با پسرا گوش میکردم که در باز شد ، هممون با شدت سمت در برگشتیم
واکشنمون عادی بود! الان۳ شب بود؛ کی میتونست با اون همه نگهبان ورودی ، اونم ساعت ۳ شب وارد شرکت بشه؟
برگشتم یه دختر رو دیدم دستشو روی زانوهاش گذاشته بود تا نفس بگیره
خب همه چی عادی بود مطمئنا یکی از کارمنداس، نگاهی به پسرا انداختم تا ببینم اونقدری با این کارمند راحت هستن که اینجوری وارد شده؟
مشخص بود با عجله تا اینجا اومده حتی لباسش هم خونگی بود البته بنظرم لباس درستی نبود! اما به من چه ربطی داشت پوشش خودشه حتما اونقدری کارش مهم بوده که اینجوری تا اینجا با سرعت اومده.
چهره تک تک پسرا رو زیرنظر گرفتم اما با صدای پشت سرم که از طرف دختر اومد چند ثانیه جلو خیره موندم!
چی؟ اون الان خیلی راحت جونگکوک رو با اسم کوچیک صدا کرد؟ از بین اینهمه ادم به هیچکس توجه نکرد مستقیم رفت سمت اون؟؟
اروم سرمو چرخوندم طرفش خیره بودم تا ببینم جمله بعدیش چیه.
با هر کلمه ای که به زبون میاورد بیشتر اخم میکردم، واکنشی نشون نمیدادم من عادتم بود که عادی رفتار کنم، ولی به زودی با کوک باید صحبت جدی داشته باشم چیزی نبود که راحت بشه گذشت
خنثی به کوک نگاه کردم منتظر بودم جوابشو بده
ولی افکارم هی بیشتر میشد ؛ پرونده کوک توی خونه اون چیکار میکرد؟اصلا چرا باید انقدر صمیمی باشه؟

ویو جونگکوک:
در با شدت باز شد دیدم کارینا اومده، همون منشیم که باهاش صمیمی شدم ولی هیچکس خبر نداشت جز جیمین، نباید جلوی ات و پسرا اینطوری میومد مخصوصا ات!
با تعجب نگاش میکردم چرا اینجوری اومده بود
با چیزی که گفت به سختی اب دهنمو قورت دادم، مطمئن بودم اگه ات کاری باهام نداشته باشه پسرا میوفتن گردنم! چرا این دختر تنقدر بی ملاحظس..
لعنتی واجب بود بگه پرونده خونش بوده؟نمیشد فقط بگه پرونده دستش مونده؟نیم نگاهی به ات کردم
ای وای!خنثی بهم خیره شده، اینکه هیچ واکنشی نداره بدتر از همس خداکنه سوتفاهم نشه فقط...
بلند شدم سمت کارینا رفتم
یه لیوان اب ریختم دستش دادم
-کارینا اینجا چیکار میکنی این وقت شب؟ با این لباس خوب نیست الان بیرون اومدی، کارت مگه چقدر واجب بود هوم؟

کارینا بعد گرفتن لیوان ازش، بازو‌ کوک رو گرفت اب خورد و نفسی تازه کرد
اول به سمت بقیه برگشت به معنای ادای احترام
~معذرت میخوام متوجهتون نشدم
دوباره سمت کوک برگشت به چشماش خیره شد
~کوک این پرونده رو اون روز که اومدی پیشم جا گذاشتی
با عشوه لبخندی زد
~گفتم حتما برای فردا لازمت میشه مطمئن بودم توی شرکت هستی پس برات اوردم!
پرونده رو دست کوک داد و دستش رو روی دست کوک گذاشت هنوزم به چشمای عمیقش خیره بود
اون دختر میخواست به کوک بفهمونه که نگرانش بوده و بخاطر اون تا شرکت اومده!
اما نمیدونست بد کسی رو برای اینکار انتخاب کرده مخصوصا وقتی همسرش پیششه!

(شرط ۲۰ لایک ولی حقیقتا کامنت زیاد بزارید نیم ساعت دیگه پارت بعد رو بزارم😭😂🧡)
دیدگاه ها (۴۰)

تو اونو انتخاب کردی...؟ part 6

تو اونو انتخاب کردی...؟ part 7

تو اونو انتخاب کردی...؟ part ۴

تو اونو انتخاب کردی...؟ part 3

عشق مافیایی p3

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط